دلی که شیفته یار دلربا باشد


همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد

بلی عجب نبود گر بود پریشان حال


گدا که در طلب وصل پادشا باشد

بهانه تو رقیب است و نیست این مسموع


رقیب را چه محل گر تو را رضا باشد

جفای دشمن و جور رقیب و طعنه خلق


خوش است بر دل اگر دوست را وفا باشد

اگر تو را گذری بر من غریب افتد


و یا تو را نظری بر من گدا باشد

از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان


وزین طرف شرف روزگار ما باشد

فگار گشت به خون جگر دل سلمان


بترس از آنکه بد و نیک را جزا باشد